بسم الله الرحمن الرحیم امروز چند مطلب پیوسته در مورد قوم یهود می گذارم امید هست که مورد استفاده دوستان واقع شود.
یهود در تفسیر المیزان (قسمت اول) تورات فعلی
وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ مِن قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ (1)
کلمهی تورات لغتی است که در زبان عبرانی به معنای شریعت در زبان عربی است، و کلمهی انجیل به قول بعضی، یونانی و به قول بعضی دیگر، در اصل فارسی بوده و به معنای بشارت است. (2)
منظور از تورات و انجیل، دو کتابی است آسمانی که قرآن کریم یکی را نازل بر موسی علیهالسلام و دیگری را نازل بر عیسی علیهالسلام میداند؛ نه این کتابهایی که فعلاً در دست است و به نام انجیل و تورات نامیده میشوند؛ چه، اینها تورات و انجیل حقیقی و آسمانی نیستند بلکه مجموعهای هستند که دست تحریف به این صورتشان درآورده است. (3)
اما کتبی که در دست یهود است و آنها را کتب مقدسه میخوانند، سی و پنج کتاب است که:
یکی از آنها تورات است و مشتمل است بر پنج سِفْر: 1) سفر خلیقه، 2) سفر خروج، 3) سفر احبار، 4) سفر عدد، 5) سفر استثناء. و یکی دیگر، کتب مورّخینی است که مشتمل است بر دوازده کتاب: 1) کتاب یوشع، 2) کتاب قضات بنیاسرائیل، 3) کتاب راعوث، 4 و 5) دو سِفْر مربوط به صموئیل، 6 و 7) دو سِفْر از اسفار ملوک، 8 و 9) دو سِفْر از اخبار ایام، 10 و 11) دو سِفْر از اسفار عزرا، 12) سِفْر استیر. یکی دیگر کتاب ایوب و یکی زبور داوود و یکی کتب سلیمان است که آن نیز مشتمل بر چند کتاب است: 1) کتاب امثال، 2) کتاب جامعه، 3) کتاب تسبیح التّسابیح. و یکی دیگر کتب نبوّات است که مشتمل است بر هفده کتاب: 1) کتاب نبوّت اشعیا، 2) کتاب نبوت ارمیا، 3) کتاب مراثی ارمیا، 4) کتاب حزقیال، 5) کتاب نبوّت دانیال، 6) کتاب نبوت هوشع، 7) کتاب نبوت یوییل، 8) کتاب نبوت عاموص، 9) کتاب نبوت عویذیا، 10) کتاب نبوت یونان، 11) کتاب نبوت میخا، 12) کتاب نبوت ناحوم، 13) کتاب نبوت حبقوق، 14) کتاب نبوت صفونیا، 15) کتاب نبوت حجی، 16) کتاب نبوت زکریا، 17) کتاب نبوت ملاخیا.ولی قرآن کریم از میان آنها بجز تورات موسی و زبور داوود علیهماالسلام را نام نبرده است. (4)
منظور از تورات چیست
اما باید دید که منظور از تورات چیست و قرآن کریم از این اسم، چه کتابی را در نظر دارد: آن کتابی که در میقات در الواحی که قرآن کریم در سورهی اعراف داستانش را آورده و به موسی نازل کرد، یا این اسفاری که فعلاً در دست یهود است؟ (5) قطعاً منظور قرآن کریم از کلمهی تورات این اسفار (تورات فعلی) نیست، برای اینکه خود یهودیان هم اعتراف دارند بر اینکه سند این اسفار به زمان حضرت موسی علیهالسلام منتهی نمیشود و سلسلهی سند در فترت و فاصلهی بین بُختُنِصَّر (یکی از پادشاهان بابل) و کوروش (یکی از ملوک فارس) قطع شده. چیزی که هست، قرآن کریم تمامی مطالب تورات موجود در عصر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را (که ما نمیدانیم تا این عصر، چه مقدار دیگرش تحریف شده) رد ننموده و آن را به طور کلی مخالف تورات اصلی ندانسته، هرچند که به دلالت خود قرآن کریم، از تحریف هم به دور نمانده، چون دلالت آیات قرآن بر اینکه تورات بازیچهی دست تحریف شده، روشن است.
از قرآن کریم چنین فهمیده میشود که انجیل (که به معنای بشارت است) یک کتاب بوده و بر عیسی بن مریم علیهماالسلام نازل شده و وحیی بوده مختصّ به آن جناب. چون فرموده: «وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ مِن قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ»، و نفرموده «اناجیل اربعه». پس این انجیلهای چهارگانهی «متی»، «مرقس»، «لوقا» و «یوحنا» کتابهایی هستند که بعد از جناب عیسی علیهالسلام تألیف شدهاند.
و نیز آیات قرآن دلالت دارد بر اینکه احکام دینی هرچه هست، در تورات بوده و انجیل، تنها بعضی از احکام ناسخ را آورده. یکی از آن آیات، آیهی 50 از سورهی آلعمران است که میفرماید: «وَمُصَدِّقاً لِمَا بَینَ یدَی مِنَ التَّوْرَاةِ وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیکُمْ» (6).
و نیز آیهی زیر است که میفرماید: «وَآتَینَاهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدىً وَنُورٌ وَمُصَدِّقاً لِمَا بَینَ یدَیهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدىً وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ. وَلْیحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فِیهِ» (7). و بعید نیست که از این آیه استفاده شود که در انجیل غیر از احکام ناسخ -یعنی احکامی که احکام تورات را نفی میکند- احکام اثباتی هم بوده باشد.
و باز آیات قرآنی دلالت دارد بر اینکه انجیل مشتمل بوده بر بشارت از آمدن خاتم الانبیاء صلیاللهعلیهوآله، همچنان که تورات نیز مشتمل بر آن بوده. چون قرآن کریم میفرماید: «الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الْأُمِّی الَّذِی یجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ» (8). (9)
سرگذشت تورات فعلی
بنیاسرائیل که نوادههایی از آل یعقوباند، در آغاز، یک زندگی بدوی و صحرانشین داشتند و بتدریج فراعنهی مصر آنان را از بیابانها به شهر آوردند و معاملهی نوکر و کلفت و برده با آنان کردند، تا در آخر، خدای تعالی به وسیلهی موسی علیهالسلام از شرّ فرعون و عمل ناهنجار او نجاتشان داد.
بنیاسرائیل در عصر موسی و بعد از موسی، یوشع علیهماالسلام به رهبری این دو بزرگوار زندگی میکردند و سپس در برههای از زمان، قاضیانی چون اِیهود و جدعون و غیر اینها امور بنیاسرائیل را تدبیر مینمودند و بعد از آن، دوران حکومت سلطنتی آنان شروع میشود و اولین کسی که در بین آنان سلطنت کرد، شائول بود که قرآن شریف او را طالوت خوانده و بعد از طالوت، داوود و بعد از او سلیمان در بین آنان سلطنت کردند و بعد از دوران سلطنت سلیمان مملکتشان قطعه قطعه و قدرت متمرکزشان تقسیم شد، ولی در عین حال پادشاهان بسیاری از قبیل رحبعام و ابیام و یربعام و یهوشافاط و یهورام و جمعی دیگر که روی هم سی و چند پادشاه میشوند، در بین آنها حکومت کردند. ولی قدرتشان همچنان رو به ضعف و انقسام بود تا آنکه ملوک بابل بر آنان غلبه یافتند و حتی در اورشلیم که همان بیتالمقدس است، دخل و تصرف کردند، و این واقعه در حدود ششصد سال قبل از میلاد مسیح بود.
در همین اوان بود که شخصی به نام «بُختُنَصَّر» یا «نَبوکَدنَصَّر» حکومت بابل را به دست گرفت و چون یهود از اطاعت او سر باز زدند، لشکرهای خود را به سرکوبی آنان فرستاد. لشکر او یهودیان را محاصره و سپس بلاد آنان را فتح کرد و خزینههای سلطنتی و خزاین هیکل (مسجد اقصی) را غارت نمود و قریب به ده هزار نفر از ثروتمندان و اقویا و صنعتگرانشان را گرد آورد و با خود با بابل برد و جز عدهای از ضعفا و فقرا در آن سرزمین باقی نماندند، و بختنصّر آخرین پادشاه بنیاسرائیل را که نامش صدقیا بود، به عنوان نمایندهی خود در آن سرزمین به سلطنت منصوب کرد به شرطی که از وی اطاعت کند.
قریب به ده سال جریان بدین منوال گذشت تا آنکه صدقیا در خود مقداری قدرت و شوکت احساس نمود و از سوی دیگر محرمانه با بعضی از فراعنهی مصر رابطه برقرار نمود و بتدریج سر از اطاعت بختنصّر برتافت.
رفتار او بختنصر را سخت خشمگین ساخت و لشکری عظیم به سوی بلاد وی گسیل داشت. لشکر، بلاد صدقیا را محاصره نمود. مردم به داخل قلعهها متحصّن شدند و مدت تحصن حدود یک سال و نیم طول کشید و در نتیجه، قحطی و وبا در میان آنان افتاد و بختنصر همچنان بر محاصرهی آنان پافشاری نمود تا همهی قلعههای آنان را بگشود، و این در سال پانصد و هشتاد قبل از میلاد مسیح بود. آنگاه دستور داد تمامی اسرائیلیان را از دم شمشیر بگذرانند و خانهها را ویران کنند. آنها حتی خانهی خدا را هم خراب کردند و هر علامت و نشانهای که از دین در آنجا دیدند، از بین بردند و هیکل را با خاک یکسان نمودند و به صورت تلّی خاک درآوردند. در این میان، تورات و تابوتی که تورات را در آن مینهادند، نابود شد. (10)
آن شریعتی که خداوند به سوی حضرت موسی علیهالسلام فرستاد، در فتنهی بختنصّر از بین رفت و از تورات آن جناب اثری باقی نماند. (11)
تا حدود پنجاه سال وضع به همین منوال گذشت و آن چند هزار نفری که در بابل بودند، نه از کتابشان عین و اثری بود و نه از مسجدشان، و از دیارشان بجز تلهایی خاک باقی نمانده بود.
پس از آنکه کوروش بر تخت سلطنت تکیه زد و با مردم بابل کرد آنچه کرد و در آخر، بابل را فتح نمود و داخل آن سرزمین گردید، اسرای بنیاسرائیل را که تا آن زمان در بابل تحت نظر بودند آزاد کرد و عزرای معروف (عزرای کاهن) را که از مقرّبین درگاهش بود، امیر بر اسرائیلیان کرد و اجازه داد تا برای آنان کتاب تورات را بنویسد و هیکل را برایشان تجدید بنا کند و ایشان را به مرامی که داشتند، برگردانَد.
عزرا در سال چهارصد و پنجاه و هفت قبل از میلاد مسیح، بنیاسرائیل را به بیتالمقدس برگردانید و سپس کتب عهد عتیق را برایشان جمع نمود و تصحیح کرد، و این همان توراتی است که تا به امروز در دست یهود است (این سرگذشت از کتاب قاموس کتاب مقدّس تألیف مستر هاکس آمریکایی و مآخذ دیگری از تواریخ گرفته شده است).
خوانندهی عزیز بعد از دقت در این داستان متوجه میشود توراتی که امروز در بین یهود است، سندش به زمان موسی علیهالسلام متّصل نمیشود و در مدت پنجاه سال سند آن قطع شده و تنها به یک نفر منتهی میشود و او عزرا است که اولاً شخصیتش برای ما مجهول است، و ثانیاً نمیدانیم کیفیت اطلاعش و دقت و تعمّقش چگونه بوده، و ثالثاً نمیدانیم تا چه اندازه در نقل آن امین بوده، و رابعاً آنچه را به نام اسفار تورات جمع آورده از کجا گرفته، و خامساً در تصحیح غلطهای آن به چه مستندی استناد جسته است.
این حادثهی شوم، آثار شوم دیگری به بار آورد و آن این بود که باعث شد عدهای از دانشپژوهان و تاریخنویسان غربی بکلی موسی علیهالسلام را انکار نمایند و هم خود آن جناب و هم ماجرایی که در زمان او رخ داده و معجزاتش را افسانه معرفی کنند و بگویند در تاریخ کسی به نام موسی نبوده، همچنان که نظیر این حرف را دربارهی عیسی مسیح زدهاند. لیکن از نظر اسلام هیچ مسلمانی نمیتواند وجود این دو پیامبر را انکار کند، برای اینکه قرآن شریف تصریح به وجودشان نموده و قسمتهایی از سرگذشتشان را آورده است. (12)
آیا تورات کتاب کاملی است؟
وَ کَتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیءٍ… (13)
کلمهی «لوح» به معنای آن صفحهای است که برای کتابت تهیه شده، و از این جهت آن را لوح میخوانند که آن نوشته را ظاهر میسازد. معنای آن این میشود که ما برای موسی در الواح که همان تورات بوده باشد، منتخبی از هر چیز نوشتیم، به این معنا که ما برای او مقداری موعظه نوشتیم و از هر مطلب اعتقادی و عملی، آن مقداری را که مورد احتیاج قوم او بود، تشریح نمودیم و تفصیل دادیم.
بنابراین، آیهی شریفه بخوبی دلالت دارد بر اینکه تورات نسبت به معارف و شرایعی که مورد حاجت بشر است کتاب کاملی نیست، و همینطور هم هست، همچنان که در آیهی «وَ أَنْزَلْنَا إِلَیکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَینَ یدَیهِ مِنَ الْکِتَابِ وَ مُهَیمِناً عَلَیهِ» (14)، بعد از ذکر تورات و انجیل، قرآن را مهیمن و مکمّل آن دو خوانده است. (15)
در تفسیر عیاشی از عبدالله بن ولید روایت میکند که گفت: امام صادق علیهالسلام فرمود: خدای تعالی دربارهی موسی فرموده: «وَ کَتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیءٍ»، و ما فهمیدیم که برای موسی همه چیز را ننوشته (بلکه از همه چیز مقداری نوشته)، دربارهی عیسی فرموده: «وَ لِأُبَینَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ» (16)، و دربارهی محمد صلیاللهعلیهوآله فرموده: «وَ جِئْنَا بِکَ شَهِیداً عَلَى هؤُلاَءِ وَ نَزَّلْنَا عَلَیکَ الْکِتَابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیءٍ». (17)
مؤلف: این روایت را عیاشی نیز به سند خود از آن جناب نقل نموده است. (18)
اختلافات یهود بعد از موسی علیهالسلام دربارهی تورات
وَ لَقَدْ آتَینَا مُوسَى الْکِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَ لَوْلاَ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَبِّکَ لَقُضِی بَینَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مَرِیبٍ. وَ إِنَّ کُلّاً لَمَّا لَیوَفِّینَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمَالَهُمْ إِنَّهُ بِمَا یعْمَلُونَ خَبِیرٌ. (19)
اینکه فرمود: «وَ لَقَدْ آتَینَا مُوسَى الْکِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ»، اشاره دارد به اختلافی که یهودیان بعد از موسی دربارهی تورات نمودند.
و جملهی «وَ لَوْلاَ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَبِّکَ لَقُضِی بَینَهُمْ»، مضمونی است که خداوند به عبارات مختلفی آن را در کتاب مجیدش تکرار کرده، و این معنا را میرسانَد که اختلاف مردم در امر دنیا، امری فطری (و قابل توجیه) است، ولکن اختلافشان در امر دین هیچ توجیهی جز طغیان و لجاجت ندارد، چون همهی این اختلافها بعد از تمام شدن حجّت است.
«وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مَرِیبٍ» یعنی قوم موسی نسبت به کتاب او در شکّی ریبآور بودند.
و گویا مرجع ضمیر در «وَ إِنَّهُمْ» امت موسی یعنی یهودیان باشند. ظاهر آیه همین را میرساند، ولی باید گفت که یهودیها حق داشتند دربارهی تورات خود در شک و تردید باشند، زیرا سند توراتی که فعلاً در دست است، منتهی میشود به مردی از کاهنان به نام عزرا که وی در زمانی که یهودیان میخواستند پس از انقضای مدت اسیری از بابل به بیتالمقدس کوچ کنند، برایشان نوشت. آری، تورات نازله به موسی بن عِمران علیهالسلام مدتها قبل از این واقعه، در موقع آتش گرفتن هیکل، همه را سوزانده و از بین برده بودند و دیگر یک نسخه از تورات اصلی موجود نبود، و پرواضح است کتابی که سندش منتهی به یک مرد شود، جای تردید هست. نظیر تورات، انجیل است که سندش به یک نفر منتهی میشود.
از مسألهی سند هم که بگذریم، اصولاً در تورات فعلی حرفهایی دیده میشود که هیچ فطرت سالمی حاضر نمیشود چنین مطالبی را به کتابی آسمانی نسبت بدهد، و لاجرم هر فطرت سالمی در برابر این تورات به شکّ و تردید در میآید. (20)
تحریف تورات تا زمان حضرت عیسی علیهالسلام
سؤالی که ممکن است در اینجا به ذهن خواننده برسد این است که آیهی «وَ مُصَدِّقاً لِمَا بَینَ یدَی مِنَ التَّوْرَاةِ…» صریحاً میگوید که عیسی علیهالسلام تورات را تصدیق داشته، پس معلوم میشود تورات تا زمان آن جناب تحریف نشده بود. (21)
در پاسخ میگوییم: آیهی مورد بحث آن توراتی را میگوید که در دو آیهی قبل در خطاب به مریم میفرمود به عیسی تعلیم میدهد، نه آن توراتی که در عصر بعثت آن جناب در بین یهودیان بوده. پس آیهی مورد بحث هیچ دلالتی ندارد بر اینکه عیسی علیهالسلام تورات متداول در بین مردم آن روز را قبول داشته و تا آن روز تورات تحریف نشده بود، تا با جریان بختنصر و طرطوز منافات داشته باشد، همچنان که آیاتی که میگوید پیامبر اسلام تورات و انجیل را قبول دارد، منظورش تورات و انجیل متداول در عصر نزول قرآن نیست، بلکه تورات و انجیلی است که وحی به آن جناب تعلیم داده. (22)