یهود در تفسیر المیزان (قسمت دوم) حسگرایی یهود
در قرآن از همهی امتهای گذشته بیشتر داستانهای بنیاسرائیل، و نیز به طوری که گفتهاند از همهی انبیای گذشته بیشتر نام حضرت موسی (ع) آمده. چون میبینیم نام آن جناب در 136 جای قرآن ذکر شده، درست دو برابر نام ابراهیم (ع)، که آن جناب هم از هر پیغمبر دیگری نامش بیشتر آمده، یعنی باز به طوری که گفتهاند، نامش در 69 مورد ذکر شده.
علتی که برای این معنا به نظر میرسد این است که اسلام دینی است حنیف که اساسش توحید است، و توحید را ابراهیم (ع) تأسیس کرد، و آنگاه خدای سبحان آن را برای پیامبر گرامیش محمد صلیاللهعلیهوآله به اتمام رسانید و فرمود: «مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ» (1).
و بنیاسرائیل در پذیرفتن توحید لجوجترینِ امتها بودند و از هر امتی دیگر بیشتر با آن دشمنی کردند و دورتر از هر امت دیگری از انقیاد در برابر حق بودند، همچنان که کفّار عرب هم که پیامبر اسلام گرفتار آنان شد، دست کمی از بنیاسرائیل نداشتند و لجاجت و خصومت با حق را به جایی رساندند که آیهی «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَیؤْمِنُونَ» (2) در حقّشان نازل شد و هیچ قساوت و جفا، و هیچ رذیلهی دیگر از رذایل که قرآن برای بنیاسرائیل ذکر میکند، نیست مگر آنکه در کفّار عرب نیز وجود داشت.
و به هر حال اگر در قصههای بنیاسرائیل که در قرآن آمده دقت کنی و در آنها باریک شوی و به اسرار خُلقیّات آنان پی ببری، خواهی دید که مردمی فرورفته در مادّیات بودند و جز لذایذ مادی و صوری، چیز دیگری سرشان نمیشده. امتی بودهاند که جز در برابر لذات و کمالات مادی تسلیم نمیشدند و به هیچ حقیقت از حقایق ماورای حس ایمان نمیآوردند، همچنان که امروز هم همینطورند.
و همین خوی، باعث شده که عقل و ارادهشان در تحت فرمان و انقیاد حس و ماده قرار گیرد و جز آنچه را که حس و ماده تجویز کند، جایز ندانند و به غیر آن را اراده نکنند، و باز همین انقیاد در برابر حس باعث شده که هیچ سخنی را نپذیرند مگر آنکه حس، آن را تصدیق کند، و اگر دست حس به تصدیق و تکذیب آن نرسد، آن را نپذیرند، هر چند که حق باشد.
و باز این تسلیم شدنشان در برابر محسوسات باعث شده که هرچه را مادهپرستی صحیح بداند و بزرگان -یعنی آنها که مادیات بیشتر دارند- آنرا نیکو بشمارند، قبول کنند، هرچند که حق نباشد. نتیجهی این پستی و کوتاهفکریشان هم این شده که در گفتار و کردار خود دچار تناقض شوند. مثلاً میبینیم که از یکسو در غیرمحسوسات، دنبالهروی دیگران را تقلید کورکورانه خوانده و مذمت میکنند، هرچند که عمل، عمل صحیح و سزاواری باشد؛ و از سوی دیگر، همین دنبالهروی را اگر در امور محسوس و مادی و سازگار با هوسرانیهایشان باشد میستایند، هرچند که عمل، عملی زشت و خلاف باشد.
عامل تقویت این روحیه
یکی از عواملی که این روحیه را در یهود تقویت کرد، زندگی طولانی آنان در مصر و در زیر سلطهی مصریان بود که در این مدتت طولانی ایشان را ذلیل و خوار کردند و بردهی خود گرفتند و شکنجه دادند و بدترین عذابها را به آنها چشاندند، فرزندانشان را میکشتند و زنانشان را زنده نگه میداشتند، که همین خود عذابی دردناک بود که خدا بدان مبتلایشان کرده بود.
و همین وضع باعث شد جنس یهود سرسخت بار بیایند و در برابر دستورات انبیایشان انقیاد نداشته باشند و گوش به فرامینن علمای ربّانی خود ندهند، با اینکه آن دستورات و این فرامین، همه به سود معاش و معادشان بود، و نیز آن روحیه باعث شد که در برابر مغرضان و گردنکشانِ خود رام و منقاد باشند و هر دستوری را از آنها اطاعت کنند.
امروز هم حق و حقیقت در برابر تمدن مادی که ارمغان غربیهاست به همین بلا مبتلا شده، چون اساس تمدن نامبرده برر حس و ماده است و از ادلهای که دور از حساند، هیچ دلیلی را قبول نمیکند و در هر چیزی که منافع و لذایذ حسّی و مادی را تأمین کند، از هیچ دلیلی سراغ نمیگیرد، و همین باعث شده که احکام غریزی انسان بکلی باطل شود و معارف عالیه و اخلاق فاضله از میان ما رخت بربندد و انسانیت در خطر انهدام، و جامعهی بشر در خطر شدیدترین فساد قرار گیرد، که بزودی همهی انسانها به این خطر واقف خواهند شد و شرنگ تلخ این تمدن را خواهند چشید. (3)
یهود و تصوّر جسم برای خدا (اعتقاد به جسمانی بودن خدا)
وَ جَاوَزْنَا بِبَنِیإِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ یعْکُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا یا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌٌ تَجْهَلُونَ. إِنَّ هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَا هُمْ فِیهِ وَ بَاطِلٌ مَا کَانُوا یعْمَلُونَ. قَالَ أَغَیرَ اللّهِ أَبْغِیکُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ. (4)
در اینجا برای اینکه خوانندهی محترم زمینهی این فقره از کلام الهی را در دست داشته باشد، ناگزیریم چند کلمه به طورر اختصار دربارهی سیر تاریخی بنیاسرائیل ایراد نماییم و آن، این است:
بنیاسرائیل بعد از جدّشان ابراهیم (ع) به دین همان جناب باقی بوده و از میان آنان اسحاق، یعقوب و یوسف (ع) برگزیده شدند که ایشان را به آن دین یعنی به دین توحید دعوت نموده و چنین اعلام میکردند که در دین توحید جز خدای سبحان کسی و یا چیزی نباید پرستش شود و خدا را در اینباره شریکی نیست و او بزرگتر از آن است که جسم و یا جسمانی بوده باشد و متشکّل به اشکال و محدود به حدود و اندازهها گردد. ولیکن از داستان بنیاسرائیل برمیآید که مردمی مادی و حسّی بودهاند و در زندگی هیچ وقت از مسألهی اصالت حس تجاوز نمیکرده و اعتنایی به ماورای حس نداشتهاند و اگر هم داشتهاند، از باب تشریفات بوده و اصالت حقیقی نداشته.
یهودیها با داشتن چنین عقایدی سالهای دراز تحت اسارت قبطیها بودند که رسمشان بتپرستی بود، و در عین اینکه عصبیت ایلی و خانوادگی مجبورشان میکرده که دین آباء و اجدادی خود را تا اندازهای حفظ کنند، باری تحت تأثیر بتپرستی آنان نیز بودند و این تقریباً یک طبیعتی برایشان شده و خلاصه در ارواحشان اثر عمیقی باقی گذاشته بود. به همین جهت بیشترشان خدای تعالی را جز جسمی از اجسام تصوّر نمیکردند، بلکه به طوری که از ظاهر توراتهای موجود امروز برمیآید، او را جوهر اُلوهی میپنداشتند که از نظر شکل شبیه انسان است، و هرچه موسی (ع) ایشان را به معارف دینی و به حق نزدیک میکرد، نتیجهاش تنها این میشد که صورت و شکل خدا را در ذهن خود تغییر دهند. به همین علت وقتی در مسیر راه به قومی برخوردند که دارای بتهایی بودند و آن بتها را میپرستیدند، عمل ایشان را پسندیده یافته و آرزو کردند که آنان نیز چنین بتهایی میداشتند؛ لذا از موسی (ع) تقاضا کردند برای ایشان بتهایی درست کند همچنان که آن قوم برای خود درست کرده بودند.
موسی (ع) چارهای جز این ندید که بیان توحید خدای سبحان را تا افق فهم ناقص و قاصر ایشان تنزل دهد. لذا نخست بر جهلی که به مقام پروردگار خود داشتند و با اینکه بطلان روش بتپرستی روشن و واضح بود چنین تقاضایی کردند، توبیخشان نمود، آنگاه پروردگارشان را برایشان تعریف و توصیف کرد و در جملات بعدی خاطرنشان ساخت که خدای تعالی پرستش این بتها را قبول نمیکند، و خداوند به هیچ شبه و مثالی شبیه نمیشود.
إِنَّ هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَا هُمْ فِیهِ وَ بَاطِلٌ مَاکَانُوا یعْمَلُونَ.
معنای آیه این است که: این بتپرستان طریقتشان هالک و اعمالشان باطل است، پس سزاوار نیست هیچ انسان عاقلی به آن متمایل شود. چون غرض از عبادت خدای تعالی این است که انسان به سعادت دائمی و خیر همیشگی هدایت شود، در حالی که پرستش این بتها چنین اثری ندارد.
قَالَ أَغَیرَ اللّهِ أَبْغِیکُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ.
کلمهی «ابغیکم» به معنای «درخواست کنم برای شما» است و موسی (ع) در این جمله، پروردگار ایشان را برایشان تعریف و توصیف میکند و در آن حکم و قاعدهای کلی تأسیس نموده و میفرماید: به طور کلی هر معبودی که من برای شما قرار دهم و یا به فرض محال برایتان بسازم، آن معبود غیر خدای سبحان خواهد بود، و آن کسی نخواهد بود که عبادتش بر شما جایز و واجب باشد، زیرا آنچه بر شما واجب است این است که خدای تعالی را که پروردگار شماست، به صفت ربوبیتش که شما را بر عالمیان برتری داده، عبادت کنید.
تو گویی در جواب آنان که گفته بودند: «برای ما معبودی قرار ده همچنان که این قوم برای خود معبودهایی درست کردهاند» فرمود: چطور من برای شما غیر از خدا معبودی مصنوع تهیه کنم و حال آنکه معبود مصنوع، معبود نیست چون سِمَت پروردگاری ندارد، و پرستش غیر پروردگار باطل است؟ قوم برگشته و گفتهاند: ما چطور خدایی را بپرستیم که نه او را میبینیم و نه بدو راهی مییابیم؟ موسی (ع) فرموده: او را به صفاتی که از او سراغ دارید، بپرستید و آن صفت این است که او با آیات باهره و دین حقی که برای شما فرستاده و همچنین با نجات دادن شما از چنگ فرعون و عمل او، شما را بر عالمیان برتری داده است.
این آن معنایی است که از آیهی شریفه استفاده میشود، و همانطور که ملاحظه گردید، آیهی شریفه در عین کوتاه بودن، متضمن لطیفترین بیان و کوتاهترین برهان است و حقیقت را برای ذهنهایی که قوهی تعقلشان ضعیف است، به طور صریح و روشن جلوه میدهد. (5)
… فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ. (6)
و این گفتار یهود به روشنترین وجهی دلالت دارد بر اینکه دربارهی خدای تعالی همان اعتقاد باطلی را داشتهاند که بتپرستان دارند و آن، این است که پنداشتهاند خدای تعالی هم موجودی شبیه به یک انسان است. و واقعاً هم یهود چنین اعتقادی داشتهاند، برای اینکه همین یهود بود که بنا به حکایت قرآن کریم، بعد از عبور از دریا و رسیدن به قومی که بت میپرستیدند، به موسی گفتند: تو نیز برای ما خدایانی چند درست کن، همانطور که اینها خدایان زیاد دارند. موسی در پاسخشان فرمود: براستی که شما مردمی نادان هستید. و این اعتقاد به جسمانی بودن خدا و شباهتش به انسانها همواره در یهود بوده و امروز نیز بر همان اعتقاد هستند، به دلیل کتابهایی که در بین آنها دایر و رایج است. (7)
یهود و معاد
اهل کتاب به توحید و معاد آنطور که باید، معتقد نیستند، هرچند اعتقاد به اصل الوهیت را دارا میباشند؛ نه اینکه علتش این باشد که این دو ملت اصلاً معتقد به وجود اله نیستند، چون قرآن اعتقاد به وجود الله را از قول خود آنها حکایت میکند، گرچه در توراتی که فعلاً موجود است اصلاً اثری از مسألهی معاد دیده نمیشود. (8)
تورات یکی از اصولیترین معارف دینی را -یعنی مسألهی معاد را- بکلی مسکوت گذاشته و دربارهی آن هیچ سخنی نگفته، با اینکه دینِ بدون معاد، دین استواری نیست. (9)
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِمْ (10)
مراد به این «قوم»، یهود است که در قرآن مجید مکرر به عنوان «مَغْضُوبٌ عَلَیهِمْ» از ایشان یاد شده، از آن جمله دربارهی آنان فرموده: «وَ باؤُا بِغَضَبٍ مِنَ اللهِ». شاهد اینکه منظور یهود است، ذیل آیه است که از ظاهر آن بر میآید، مراد به «قوم»، غیر کفار سابقالذکر است. (11)
قَدْ یئِسوا مِنَ الْآخِرَةِ کَما یئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ. (12)
مراد به «آخرت»، ثواب آخرت است و مراد به «کفار» در این جمله -همانطور که گفتیم- کفّار در آیهی قبلی است که منکر خدا و قیامتاند. میفرماید یهودیانِ مغضوبٌ علیهم مانند کفَار مشرک بتپرست، منکر معادند. خدای تعالی میخواهد در این آیه شقاوت دائمی و هلاکت ابدی یهود را به یاد مؤمنین بیاورد تا از دوستی با آنان و نشست و برخاست با ایشان پرهیز کنند. میفرماید یهودیان از ثواب آخرت مأیوسند، همانطور که منکرین قیامت از مردگان خود مأیوسند؛ یعنی برای آنها وجودی و حیاتی قائل نیستند، چون مرگ را هیچ و پوچ شدن میدانند. (13)
پینوشتها:
1. «دین توحید، دین پدرتان ابراهیم است. او شما را از پیش مسلمان نامید» (سورهی حج، آیهی 78).
2. «کسانی که کفر ورزیدند، چه انذارشان بکنی و چه نکنی، ایمان نمیآورند» (سورهی بقره، آیهی 6).
3. المیزان، ج 1، صص 315-317.
4. «و پسران اسرائیل را از دریا گذراندیم. پس بر قومی گذشتند که بتان خویش را پرستش میکردند، گفتند: ای موسی، برای ما نیز خدایی بساز چنانکه ایشان خدایانی دارند. گفت: شما گروهی جهالت پیشهاید. روش این گروه نابودشدنی است و اعمالی که میکردهاند، باطل است. گفت: چگونه برای شما غیر از خدای یکتا که بر اهل زمانه برتریتان داده است، خدایی بجویم؟» (سورهی اعراف، آیات 138-140).
5. المیزان، ج 8، صص 300-302.
6. «… تو خودت با پروردگارت بروید و با آنان جنگ بکنید، ما همینجا نشستهایم» (سورهی مائده، آیهی 24).
7. المیزان، ج 5، ص 476.
8. المیزان، ج 9 / ص 317.
9. المیزان، ج 5، ص 398.
10. سورهی ممتحنه، آیهی 13.
11. «و به غضب خدا مبتلا شدند» (سورهی بقره، آیهی 61).
12. سورهی ممتحنه، آیهی 13.
13. المیزان، ج 19، ص 412.
منبع: حسین فعال عراقی ، یهود در المیزان ، تهران: نشر سبحان، چاپ پنجم.
حسگرایی یهود ، حسگرایی یهود ، حسگرایی یهود ، حسگرایی