شالودهشکنی یک تاریخ اسطورهای قوم یهود
آیا یهودیان یک قوماند؟ یک تاریخنگار اسرائیلی به این پرسش کهن پاسخی نوین میدهد. به خلاف عقیده رایج، یهودیان نه در نتیجه بیرون رانده شدن عبرانیان از فلسطین بلکه به سبب به آیین یهود گرویدن مردمان در آفریقای شمالی، جنوب اروپا و خاورمیانه در جایهای گوناگون پراکنده شدهاند. این نظر یکی از بنیادهای اندیشه صهیونیسم را، که مدعی است یهودیان بازماندگان پادشاهی داووداند و نه -خدای نکرده- وارثان جنگجویان بربر یا سواران قوم خزر، به لرزه میافکند.
**********
تک تک اسرائیلیها به این امر اطمینان مطلق دارند که قوم یهود از هنگامی که تورات در صحرای سینا بر او نازل شد وجود دارد و ایشان خود نوادگان مستقیم و انحصاری آن قوم هستند. همگان خود را متقاعد نمودهاند که این قوم پس از خروج از مصر در سرزمین موعود مستقر شده که در آن قلمرو شکوهمند داوود و سلیمان پی افکنده شده و سپس میان دو سرزمین یهودیه (Judée) و اسرائیل تقسیم گردیده. به همین منوال هیچکس از این امر بیخبر نیست که قوم یهود دو بار ناگزیر به ترک سرزمین خود شده: بار نخست پس از ویرانی نخستین معبد سلیمان در سده ششم پیش از میلاد و بار دوم پس از ویرانی دومین معبد در سال 70 پس از میلاد.
از آن پس دوران سرگردانی آغاز شد که تقریباً دوهزار سال به درازا کشید: راه قوم یهود از پس سفرهایی دشوار، به یمن، مراکش، اسپانیا، آلمان، لهستان و اعماق روسیه انجامید؛ اما این قوم توانست همواره وابستگی خونی میان گروههای از هم دور افتاده خود را حفظ کند. چنین شد که یگانگیاش تباه نشد. در پایان سده نوزدهم شرایط مناسب برای بازگشت آن به میهن باستانیاش فراهم شد. اگر نسلکشی نازیها روی نداده بود، میلیونها یهودی به صورت طبیعی دوباره در ارتص ایسرائل (سرزمین اسرائیل) (Eretz Israël) جای گرفته بودند، چرا که بیست سده بود که آنان این خیال را در سر میپروراندند.
فلسطین سرزمینی دست نخورده بود، در انتظار آنکه همان قومی که در آغاز از او برخاسته بود بیاید و دوباره به بارش بنشاند. چرا که این سرزمین از آنِ آن قوم بود، نه از آنِ این اقلیت بیبهره از تاریخ که به تصادف از اینجا سر در آورده بود. بنابراین جنگهایی که قوم سرگردان برای بازپس گرفتن سرزمین خود کرد به حق بود و مخالفت سرسختانه مردم محلی نامشروع!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این تفسیر تاریخ یهود از کجا سرچشمه میگیرد؟ این تفسیر، کار افراد با استعدادی است که از نیمه دوم سده نوزدهم به بازسازی گذشته پرداختهاند و نیروی تخیل زایندهشان برمبنای قطعههای پراکنده یادگارهای دینی، چه یهودی و چه مسیحی، زنجیره پیوستهای از نیاکان قوم یهود برساخته است. البته در آثار فراوانی که درباره تاریخ دین یهود نگاشته شدهاند، رهیافتهای فراوان و گوناگونی یافت میشود. اما بحثها و اختلاف آرای درونی این تاریخنگاری هیچگاه دریافتهای جوهرگرای (Essentialiste) ساخته و پرداخته در پایان سده نوزدهم و آغاز سده بیستم را به چالش نکشیدهاند.
هنگامی هم که چیزهایی که ممکن بود خلاف تصویر سرراست گذشته باشند کشف میشد، این کشفیات تقریباً هیچ انعکاسی نمییافت. حکم مصلحت ملی بود که چون آروارههایی که محکم بسته شده باشند سدّی میشد در برابر امکان هر نوع مخالفخوانی یا انحراف از روایت غالب. مراجع ویژهی تولید دانش درباره گذشتهی یهودیان به بروز این حالت نیمه فلج یاری بسیار کردهاند. این مراجع دپارتمانهایی از دانشگاه هستند که انحصارا به «تاریخ یهودیت» تخصیص داده شدهاند و از دپارتمان تاریخ (که در اسرائیل «تاریخ عمومی» خوانده میشود) کاملاً مجزا هستند. حتی این بحث حقوقی که «چه کسی یهودی محسوب میشود؟» ذهن این تاریخنگاران را به خود مشغول نساخته است: از نظر آنان همهی اسلاف آن قومی که دو هزار سال پیش ناگزیر از ترک سرزمین خود گردید یهودی محسوب میشوند.
این پژوهشگران «مجوز دار» گذشته در بحثی که در پایان سالهای 1980 در میان «تاریخنگاران نوین» درگرفت نیز شرکت نکردند. بیشتر بازیگران این مباحثه عمومی، که شمارشان نیز محدود بود، از رشتههای دانشگاهی دیگر یا از خارج از دانشگاه برخاسته بودند: جامعهشناسان، خاورشناسان، زبانشناسان، جغرافیدانان، متخصصان علوم سیاسی، پژوهشگران ادبی و باستانشناسان به بیان اندیشههای نوینی درباره گذشته یهودیان و صهیونیسم پرداختند. در میان آنان چند تنی هم فارغالتحصیلان دانشگاههای خارج از کشور بودند. در عوض از «دپارتمانهای تاریخ یهودیت» در این میان هیچ صدایی برنخاست مگر گفتههایی ترسان و محافظهکارانه، پیچیده در زبانی ثقیل و توجیهگر اندیشههای پیش پا افتاده و نخ نما.
خلاصه اینکه پس از شصت سال، تاریخ ملی هنوز خام مانده است و به احتمال زیاد به این زودیها هم تحولی در آن ایجاد نخواهد شد. با وجود این، رویدادهایی که در نتیجهی پژوهشها حقیقتشان آشکار شده است، پرسشهایی را در ذهن هر تاریخنگار باوجدانی برمیانگیزند که در نگاه اول تعجبآور به نظر میرسند، اما جنبهای بنیادین نیز دارند. آیا میتوان کتاب مقدس (La Bible) را کتابی تاریخی دانست؟ نخستین تاریخنگاران یهودی مدرن، مانند ایزاک مارکوس یوست (Isaak Markus Jost) یا لئوپولد تسونتس (Léopold Zunz) در نیمه نخست سده نوزدهم چنین برداشتی نداشتند: از دید آنان، عهد عتیق کتاب مبنای دینشناسی برای گروههای مذهبی یهودی پس از ویرانی نخستین معبد بود. در نیمه دوم سده نوزدهم تاریخنگارانی پیدا شدند با دریافتی «ملی» از کتاب مقدس، در این میان در درجه نخست باید از هاینریش گرایتس (Heinrich Graetz) نام برد: این تاریخنگاران داستانهای عزیمت ابراهیم به سوی کنعان و بیرون شدن از مصر یا داستان سرزمین یکپارچه داوود و سلیمان را به روایتهای یک گذشته اصیل ملی بدل کردند. از آن هنگام تا کنون، تاریخنگاران صهیونیست از تکرار «حقایق مندرج در کتاب مقدس» باز نایستادهاند و این حقایق هر روز در نظام آموزش و پرورش کشوری به خورد شاگردان داده میشوند.
اما ناگهان در دهه 1980 زمین لرزید و این افسانههای بنیادین را تکان داد. اکتشافات باستانشناسی نوین امکان یک کوچ (Exode) بزرگ در سده سیزده پیش از میلاد را نفی میکنند. به همین منوال، موسی نمیتوانسته عبرانیان را از مصر خارج و به سوی «سرزمین موعود» هدایت نماید؛ دلیل محکم این امر آن است که در آن دوران این سرزمین… در اختیار مصریان بود. به علاوه، نه از شورش بردگان در سرزمین فراعنه اثری یافت میشود، نه از تسخیر سریع کشور کنعان به دست عنصری بیگانه.
از پادشاهی شکوهمند داوود و سلیمان نیز نشانه یا یادگاری برجای نیست. کشفیات دهه گذشته نشانگر وجود دو پادشاهی کوچک در آن دوران است: اسرائیل، که توانمندتر بوده است، و یهودیه. ساکنان پادشاهی دوم نیز در سده ششم پیش از میلاد ناچار به تبعید نشدند: تنها نخبگان سیاسی و روشنفکرانشان مجبور شدند ساکن بابل شوند. در نتیجهی این برخورد تعیینکننده با آیینهای ایرانی، یکتاپرستی یهودی زاده شد.
موقعیت اسرائیل و یهودیه
آیا تبعید سال 70 میلادی حقیقتاً روی داده است؟ مایه شگفتی است که درباره این «رویداد بنیادین» تاریخ یهودیان که مبنای «پراکندگی قوم یهود» (Diaspora) محسوب میشود، کمترین کار تحقیقی انجام نشده است. دلیل این امر بسیار پیش پا افتاده است: رومیان هرگز یکی از اقوام سمت خاور دریای مدیترانه را تبعید نکردند. به استثنای اسیرانی که به بردگی واداشته شدند، ساکنان یهودیه حتی پس از ویرانی معبد دوم نیز به زندگی در زمینهای خود ادامه دادند. بخشی از آنان در سده چهارم میلادی به مسیحیت گرویدند، در حالیکه اکثریت بزرگشان به هنگام پیروزی اعراب در سده هفتم میلادی به دین اسلام پیوستند. بیشتر اندیشمندان صهیونیست از این همه باخبر بودند: اسحاق بن زوی (Yitzhak Ben Zvi)، که بعدها رئیسجمهور اسرائیل شد و همچنین دیوید بن گوریون (David Ben Gourion) بنیانگذار کشور [جعلی]، تا سال 1929، زمان شورش بزرگ فلسطینیان، خود همین مطالب را نوشتهاند. هر دو چندین بار یادآور میشوند که دهقانان فلسطین نوادگان ساکنان سرزمین باستانی یهودیهاند. (1)
پس اگر پس از غلبه روم کسی از فلسطین تبعید نشده است، یهودیان پرشماری که از دوران باستان در کرانههای مدیترانه ساکن شدهاند از کجا آمدهاند؟ پشت پرده تاریخنگاری ملی یک واقعیت تاریخی شگفتانگیز نهفته است. از هنگام شورش خاندان مکابی (Makabim) در سده دوم پیش از میلاد تا شورش بارکوخبا (Bar Kokhba) در سده دوم میلادی دین یهود رتبه اول را در میان دینهایی که به تبلیغ خود میپرداختند داشت. خاندان حکومتگر حشمونیان (Hasmonean)، ادومیان (Edomites) ساکن جنوب یهودیه و یطوریان (Ituréens) ساکن منطقه گالیله (Galilée) را به زور وادار به گرویدن به دین یهود نموده و آنان را به «مردم اسرائیل» ملحق کرده بودند. پادشاهی یهودی-هلنیستی حشمونیان کانونی شد برای گسترش دین یهود در سراسر خاورمیانه و در کنارههای دریای مدیترانه. در سده نخست پس از میلاد، در سرزمین کنونی کردستان پادشاهی یهودی آدیابن (Adiabene) پدید آمد که آخرین پادشاهیای هم نخواهد بود که پس از یهودیه «یهودی میشود»؛ چندین نمونه دیگر نیز از آن پس چنین خواهند کرد.
نوشتههای فلاویوس ژوزف (Flavius Josèphe) تنها گواه شوری که یهودیان در تبلیغ دین خود مینهادند نیست. از هوراس (Horace) گرفته تا سنک (Sénèque)، از ژوونال (Juvénal) تا تاسیت (Tacite)، بسیاری نویسندگان لاتین بیم خود را از آن ابراز نمودهاند. میشنا و تلمود (2) هر دو این تلاش در جذب دیگران به دین یهود را مجاز میشمارند گرچه پیران سنت تلمودی، در مواجهه با فشار فزاینده مسیحیت در تأیید این رویه برخوردی تردیدآمیز و محتاطانه دارند.
پیروزی دین مسیح در آغاز سده چهارم به گسترش دین یهود پایان نمیدهد، اما فعالیت تبلیغی یهودیان را به حاشیههای حوزه فرهنگی مسیحیت میراند. بدینگونه است که در سده پنجم، در جایی که اکنون کشور یمن وجود دارد، یک پادشاهی توانمند یهودی به نام حمیر پدید میآید که بازماندگان آن، دین خود را پس از پیروزی اسلام و تا دوران کنونی نیز حفظ خواهند نمود. همچنین، وقایعنگاران عرب از وجود قبائل بربر گرویده به دین یهود در سده هفتم خبر میدهند: در برابر فشار هجوم اعراب که در پایان همین سده به شمال آفریقا رسیدند، چهره افسانهای شهبانوی یهودی کاهنه (Dihya or Kahina) پدیدار میشود که میکوشد این هجوم را باز دارد. بربرهای گرویده به دین یهود در فتح شبهجزیره ایبریا شرکت خواهند داشت و در آنجا پایههای همزیستی ویژه یهودیان و مسلمانان را که خاص فرهنگ اسپانیایی-عربی است خواهند گذاشت.
مهمترین گرویدن گروه گروه به دین یهود در منطقهای میان دریای سیاه و دریای خزر روی میدهد: در پادشاهی قوم خزر در سده هشتم. گسترش دین یهود از قفقاز تا اوکراین کنونی چندین گروه مختلف یهودی پدید میآورد که در اثر هجوم مغول شمار بسیاریشان به سوی خاور اروپا رانده میشوند. در آنجا، این گروهها به همراهی یهودیانی که از مناطق اسلاو جنوب و سرزمینهای کنونی آلمان آمدهاند فرهنگ بزرگ ییدیش (3) را پیریزی میکنند. حدوداً تا دهه 1960، این روایتهای اصل و نسب چندگانه یهودیان کم و بیش آمیخته با تردید در تاریخنگاری صهیونیستی یافت میشوند: از این زمان به بعد، این روایتها بهتدریج به حاشیه رانده میشوند، تا جایی که به کلی از حافظهی عمومی در اسرائیل رخت برمیبندند. فاتحان شهر داوود در سال 1967 میبایستی بازماندگان مستقیم پادشاهی اسطورهای او باشند، نه خدای نکرده وارثان جنگاوران بربر یا سواران قوم خزر! بدینترتیب چنین به نظر میرسد که یهودیان خود «قومی»اند که پس از دو هزار سال تبعید و سرگردانی عاقبت به اورشلیم پایتخت خود باز گشته است.
مدعیان این روایت خطی و یکپارچه فقط آموزش تاریخ را به کار نگرفتهاند: آنان دانش زیستشناسی را نیز به خدمت خود فرا خواندهاند. از دهه 1970 به این سو، یک سری پژوهشهای «علمی» میکوشند از هر راه ممکنی خویشاوندی ژنتیک یهودیان سراسر جهان را به اثبات برسانند. اکنون دیگر «پژوهش درباره اصل و ریشه جمعیتها» یک حوزه مشروع و محبوب زیستشناسی مولکولی به شمار میرود، ضمن اینکه کروموزوم نرینه Y در این جستوجوی دیوانهوار یگانگی «قوم برگزیده»، جایگاهی افتخاری در کنار کلیو الهه یهودی تاریخ به خود اختصاص داده است.
این دریافت تاریخی مبنای سیاست هویتی دولت اسرائیل را تشکیل میدهد، و کار از همینجا میلنگد! در واقع، این دریافت تعریفی جوهرگرا از دین یهود به دست میدهد که در آن عنصر قومی مرکزیت دارد و سبب برقراری نوعی تفکیک انسانها از یکدیگر میشود که در آن یهودیان را از غیریهودیان جدا مینمایند، چه این غیریهودیان عرب باشند، چه مهاجر روس، چه کارگر خارجی.
شصت سال پس از تأسیس، اسرائیل همچنان از تصور خود بهصورت جمهوریای که وجودش از آنِ همهی شهروندانش است سر باز میزند. در حدود یک چهارم این شهروندان یهودی محسوب نمیشوند و این کشور، بنا بر روح قوانینش از آنِ آنان نیست. در عوض، اسرائیل همچنان خود را به عنوان کشور یهودیان سراسر جهان میشناساند، اگر چه اینان دیگر نه پناهندگانی تحت آزار و تعقیب، بلکه شهروندانی باشند برخوردار از تمامی حقوق خود که در برابری کامل در کشورهای محل اقامتشان زندگی میکنند. میتوان گفت که یک قومسالاری بی حد و مرز توجیهگر تبعیض شدیدی است که این کشور با توسل به اسطوره ملت ابدی که برای جمع شدن در «سرزمین نیاکان خود» دوباره متشکل شده، بر بخشی از شهروندان خود روا میدارد.
بنابراین، نوشتن تاریخی نوین برای یهودیان، بی آنکه نگاه تاریخنگار از خلال منشور صهیونیسم بگذرد، کار سادهای نیست. پرتوهای نوری که در گذر از این منشور میشکنند به رنگهای قومگرایانه تندی درمیآیند. در حقیقت یهودیان همیشه گروههای مذهبیای شکل دادهاند که در بیشتر موارد در پی تغییر دین به یهودیت در مناطق گوناگون جهان تشکیل شدهاند: پس این گروهها نمایندگان یک «قوم» با اصل و نسبی یگانه و یکسان که درطی بیست سده سرگردانی از جایی به جایی رفته باشد نیستند.
میدانیم که در توسعه هر نوع تاریخنگاری و به طور کلی در فرایند مدرنیته زمانی صرف برساختن ملت میشود. این کار در طول سده نوزدهم و بخشی از سده بیستم میلیونها انسان را به خود مشغول داشته بود. پایان سده بیستم صحنه آغاز به باد رفتن برخی از این رؤیاها شد. اکنون شمار فزایندهای از پژوهشگران به تحلیل، کالبدشکافی و شالودهشکنی روایتهای بزرگ ملی میپردازند، بویژه اسطورههای اصل و نسب مشترک که در وقایعنگاریهای دوران گذشته مقام شامخی داشتند. کابوسهای هویتی دیروز، فردا به رؤیاهای هویتی دیگری جای خواهند سپرد. چون هر شخصیت مرکب از هویتهای گوناگون و متغیر، تاریخ نیزهویتی پویا دارد.
نویسنده: شلومو سند (Shlomo SAND) تاریخنگار، استاد دانشگاه تلآویو، نویسنده کتاب چگونگی برساختن قوم یهود برگردان: ویدا امیرمکری (Vida AMIRMOKRI) منبع: لوموند دیپلماتیک (https://ir.mondediplo.com) ویرایش اختصاصی: اندیشکده مطالعات یهود (www.jscenter.ir) |
پینوشتها:
1- نگاه کنید به کتاب ارتص ایسرائل در گذشته و اکنون نوشته داوید بن گوریون و ایتسهاک بن زوی، چاپ 1918 به زبان ییدیش و چاپ 1980 به زبان عبری در اورشلیم، نشر بن زوی. همچنین نگاه کنید به کتاب جمعیت ما در کشور، به زبان عبری، چاپ 1929 در ورشو، نشر کمیته اجرایی اتحادیه جوانان و صندوق ملی یهود.
2- میشنا را نخستین کتاب ادبیات آموزشی دین یهود میدانند؛ نگاشتن آن در سده دوم میلادی به پایان رسیده است. تلمود اثری است تلفیقی از کلیه بحثهای میان علمای دین یهود درباره قوانین، عرفها و تاریخ یهودیان. دو کتاب تلمود وجود دارد: تلمود فلسطین، که بین سده های سوم و پنجم نگاشته شده، و تلمود بابل، که در پایان سده پنجم تکمیل شده است.
3- ییدیش زبانی است اسلاو-آلمانی که حاوی واژه هایی عبری نیز هست و زبان یهودیان شرق اروپاست.