السلام ای چادر زهرا به سر السلام ای نور خورشید و قمر
السلام ای مقتدای عالمین السلام ای خواهر خوب حسین
السلام ای بانوی ماتم زده صبر تو صبر جهان بر هم زده
السلام ای تار و پود فاطمه دختر صورت کبود فاطمه
السلام ای مظهر شور و شعور پای تا سر عشق سر تا پا حضور
السلام ای کربلا در کربلا ای به ایمان برادر مبتلا
السلام ای خطبه خوان شهر شام خواب را کردی به بدخواهان حرام
السلام ای چشم زیبا بین عشق زینب کبری و زهرای دمشق یاحضرت عقیله(س) مدد
در حضور خارها هم می شود یک یاس بود
در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود
میشود حتی برای دیدن پروانه ها شیشه های مات یک متروکه را الماس بود
دست در دست پرنده بال در بال نسیم ساقه های هرز این بیشه ها را داس بود
کاش می شد حرفی از "کاش می شد"هم نبود
هرچه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود
دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند...
یوسف را چاهی ، یونس را نهنگی ، مسیح را صلیبی و نوح را طوفانی بود ... نمیدانم در جست وجوی طوفان ونهنگ سر بر دریا گذارم ویا به بهانه ی چاه وصلیب سربه صحرا ؟!
اما این را میدانم که این ها همه بهانه اند وچه زیباست که گفته اند :
مقصود من از کعبه وبت خانه تویی تو
مقصود تویی کعبه وبت خانه بهانه