نفس خود را هفت بار نکوهش کردم
اولین بار:هنگامی که می خواستم باپایمال کردن ضعیفان خودم را بالا ببرم
دومین بار:هنگامی که در مقابل کسانی که ناتوان بودند خود را به ناخوشی زدم
سومین بار:هنگامی که انتخاب را به عهده من گذاشتند به جای امور مشکل امور سهل وآسان را
برگزیدم
چهارمین بار:هنگامی که مرتکب اشتباهی شدم وخود را با اشتباهات دیگران تسلی دادم
پنجمین بار:هنگامی که از ترس سر به زیر بودم وآن وقت ادعا میکردم که بردبار وصبورم
ششمین بار:هنگامی که جامه خود را بالا میگرفتم تا با سختی ها وناملایمات زندگی تماس پیدا
نکنم
هفتمین بار:هنگامی که در مقابل خدا ایستادم و آنگاه سروده های خویش را فضیلت دانستم
مقصود دل عاشق شیدا همه او دان
مطلوب دل وامق و عذرا همه او دان
بینایی هر دیده? بینا همه او بین
زیبایی هر چهره? زیبا همه او دان
یاری ده محنت زده مشناس جز او کس
فریادرس بیکس تنها همه او دان
در سینه? هر غمزده پنهان همه او بین
در دیده? هر دلشده پیدا همه او دان
هر چیز که دانی جز از او، دان که همه اوست
یا هیچ مدان در دو جهان، یا همه او دان
بر لاله و گلزار و گلت گر نظر افتد
گلزار و گل و لاله و صحرا همه او دان
ور هیچ چپ و راست ببینی و پس و پیش
پیش و پس و راست و چپ و بالا همه او دان
ور آرزویی هست بجز دوست تو را هیچ
بایست، عراقی، و تمنا همه او دان
باز مرا در غمت واقعه جانی است
در دل زارم نگر، تا به چه حیرانی است
دل که ز جان سیر گشت خون جگر میخورد