اخلاق در جهاد اوسط است، عرفان در جهاد اکبر است، جهاد اوسط این است که آدم, آدم خوبی بشود بهشتی بشود باتقوا و عادل شود، همه واجبها را انجام بدهد همه محرّمات را ترک بکند مستحبات را انجام بدهد متخلّق هم است اما تازه این نردبان است برای عرفان, عرفان این نیست که آدم, آدم خوبی بشود عرفان این است که آدم ببیند خدا چیست بهشت کجاست جهنم کجاست, بهشت رفتن کار متخلّقین است بهشت دیدن کار عرفاست جهنم نرفتن کار متخلّقین است جهنم را دیدن کار عرفاست...سرویس سیاسی«فردا»: جمعی از اعضای کمیته علمی و اجرایی همایش بین المللی «اخلاق و ادیان» در محل بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء با حضرت آیت الله جوادی آملی دیدار و گفتگو کردند.
حضرت آیت الله جوادی آملی در این دیدار با بیان اینکه تحریر محلّ نزاع سهم تعیینکنندهای در تبیین مسائل دارد، گفت: بسیاری از مسائل با تشخیص صحیح صورت مسئله حل میشود و بسیاری از مغالطات در اثر خفای صورت مسئله بوجود می آید، اینکه میبینیم یک ریاضیدان، یک فیلسوف یا یک فقیه ماهر یک مطلب را از چند راه حل میکند، برای اینکه آن موضوع را خوب تشخیص داد، محمول را خوب تشخیص داد، نسبت را خوب تشخیص داد اگر صورت مسئله خوب روشن بشود این موجود یک تافته جدابافته نیست.
ایشان با تبیین مرز اخلاق با فقه و عرفان تاکید کرد : ما یک اخلاق داریم یک فقه داریم یک عرفان داریم کاملاً مرزها جداست هرگز اخلاق را با فقه, هرگز اخلاق را با عرفان نمیشود یکجا جمع کرد فقه یک باید و نباید است همانطور که مرحوم شیخ انصاری در مسئله غیبت میگوید کار فقیه این است که بگوید غیبت حرام است موارد استثنایش را هم بگوید اما چطور میشود آدم غیبت میکند آن عُقده روانیاش چیست از کجا باعث میشود غیبت بکند خطر غیبت چیست فساد غیبت در جامعه چیست چطور ما این فساد درونی را درمان کنیم اینها فنّ اخلاق است فنّ فقه نیست.
ایشان ادامه داد: مرز اخلاق و عرفان نیز کاملاً از هم جداست، اخلاق در جهاد اوسط است، عرفان در جهاد اکبر است، جهاد اوسط این است که آدم, آدم خوبی بشود بهشتی بشود باتقوا و عادل شود، همه واجبها را انجام بدهد همه محرّمات را ترک بکند مستحبات را انجام بدهد متخلّق هم است اما تازه این نردبان است برای عرفان, عرفان این نیست که آدم, آدم خوبی بشود عرفان این است که آدم ببیند خدا چیست بهشت کجاست جهنم کجاست, بهشت رفتن کار متخلّقین است بهشت دیدن کار عرفاست جهنم نرفتن کار متخلّقین است جهنم را دیدن کار عرفاست.
ایشان مشکل جامعه امروز را اخلاقی دانست و تصریح کرد: تنها درمان جامعه کنونی, اخلاق است ولو انسان کافر باشد همان بیان نورانی سیدالشهداء فرمود: «إن لَم یَکُن لَکُم دین وَکُنتُم لاتَخافونَ المَعاد فَکونوا أَحرارا فى دُنیاکُم» اینکه گفته شد اخلاق و ادیان با اینکه کسی خدا را قبول ندارد قیامت را قبول ندارد ولی یک حرف میانی را میشود زد و آن اخلاق است. اینکه میگویند قرآن کتاب جهانشمول است نه معنایش این است که شما اگر همهتان مسلمان بشوید من برنامه دارم نه, مسلمان باشی برنامه دارم, مسیحی باشی برنامه دارم, بتپرست باشی برنامه دارم, ملحد هم باشی برنامه دارم.
آیت الله جوادی آملی با اشاره به آیه هشتم سوره ممتحنه «لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ» گفت: بالأخره ما یک مشرک داریم یک ملحد داریم یک اهل کتاب, فرمود هیچ چیز را قبول نداشته باشی نداشته باش ولی یک چیز قابل مشترک ما داریم، اخلاق این است. اخلاق و ادیان معنایش این نیست که آنها که خدا و قیامت و بهشت و جهنم را قبول دارند آنها فقط دارای اخلاقاند نه, قرآن میگوید اگر خدا را هم قبول نداری و قیامت را قبول نداری هیچ دینی هم قبول نداری یک زبان مشترکی به نام فطرت ما داریم، بالأخره بشر باید با هم زندگی کنند این زندگی مسالمتآمیز یک زبان مشترک میخواهد زبان مشترک همان زبان فطرت است اخلاق و ادیان این است
.
حکایت آفرینش مگس
روزی در مجلس «منصور دوانیقی» مگسی چند بار بر صورت او نشست و آزارش داد.
او رو بهامام صادق علیه السلام کرد و گفت: چرا خداوند مگس را آفرید؟
امام بی مهابا پاسخ دادند:
برایاینکه ستمگران را به وسیل? آن خوار و ذلیل کند.
1 . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرمایند :
«من احب فاطمة ابنتی فهو فی الجنة معی ومن ابغضها فهو فی النار; (2) هر کس فاطمه علیها السلام دخترم را دوستبدارد، در بهشتبا من است، و هر کس با او دشمنی ورزد، در آتش [دوزخ] است .»
اطاعت از فاطمه سلام الله علیها
اقبال و ادبار عقل
در مورد احادیث اقبال و ادبار عقل معانى فراوانى شده است همانند معنایى که علامه دهدار در رساله قضا و قدر در رد جبر و تفویض نموده است و آن این است که : ((اقبال عقل که نسبت وجود ممکن است منبع جمیع خیر است و امتثال اوامرش از این روى است ، و ادبار عقل که نسبت واماندگى و روى به سوى خود آوردن ممکن است منبع جمیع شر است و ارتکاب نواهیش از این روى است )). ولى معنایى از حضرت مولى در رساله مذکور است که فرماید:
((بیان اقبال و ادبار عقل به حدس راقم : به حدس این کمترین حدیث اقبال و ادبار عقل ناظر به یکى از دقایق اسرار خلقت است . بیان آن به اختصار این که : اقبال و ادبار آن اشارت به جزر و مد دریاى هستى است که یک آن آرام نیست ((کل یوم هو فى شاءن ))، تجدد امثال و مثال و آیت آن که حرکت در جوهر است در این معنى دو شاهد عدل اند و دو اسم شریف قابض و باسط دو حاکم مطلق . ((و الله یقبض و یبصط و الیه ترجعون )) (بقره /245).
چون عقل اول در اقبال و ادبار و قبض و بسط است در ما سوى الله این اقبال و ادبار نیز سارى است چه این که همه آنها باذن الله بر عقل قائم اند. جز این که اقبال و ادبار را در هر موطنى و مظهرى اسمى خاص است و صورتى خاص دارد. مثلا حرکت نبض که فرو مى نشیند و بازگشت مى کند و حکایتى از قبض و بسط قلب دارد، نمودارى از آن است ، جزر و مد دریاها آیتى از آن است ، اقبال و ادبار منطقة البروج نسبت به معدل النهار مظهرى از آن است ، و همچنین حرکت نقطه اعتدل و نوسان آن که به خصوص از آن در کتب هیاءت و نجوم تعبیر به حرکت اقبال و ادبار شده است مصداق بارز آن است ... قوسین نزول و صعود که در کتب حکمیه و صحف عرفانیه معنون است در حقیقت ناشى از ادبار و اقبال عقل است که ادبار و اقبال دورى است یدبر الامر من السماء الى الارض ثم یعرج الیه (الم سجده /6).
نه فقط عقل را حرکت اقبال و ادبار قوسى و دورى است بلکه همه حروف وجودیه نوریه حتى الفاظ و حروف کتبیه به همین مثابت اند، الخ )).
منبع: شرح دفتر دل- جلد دوم- استاد صمدی آملی
به قول استاد صفایی ؛
« آنها که همراه بهار و تابستان حرکت کردهاند، آنها که در جوانى بهره گرفتهاند، از زمستان و پاییز و پیرى رنج نمىبرند.»
«آنها که از خود حرکتى داشتهاند و رشدى کردهاند وبه وسعتى رسیدهاند، آنها از فشارها به ورزیدگى و به قدرت مىرسند و از دردها درس مىگیرند و از شکست خوردن، شکست دادن را مىآموزند. آنچه بار رنجها را بر ما سنگین مىکند و ما را مىشکند، همین ایستایى و رکود ماست. این ایستایى و آن ناآگاهى، انسان را شکستهى رنجها خواهند کرد.»