ای مرغ چمن از این قفس بیرون شو!
فردوس ترا می طلبد مفتون شو!
طاووسی و از دیار یار آمده ای!
یادآور روی دوست شو مجنون شو!
بشنودی ازمن آنچه نمایش گمانه بود
سازی نواختی که نوایش شهانه بود
هرچند سواد عشق به بلندای دل فزود
نورش زدود آنچه ز جانش روانه بود
مهرازدلست ودل به هوای محبت است
ما را محبت تو دما دم بهانه بود
شهرسکوت دل به شهادت نواخت اشک
دستان گرم تو به نهایت رهانه بود
آری بریخت اشک دل ازماضی زمان
مستقبلش نشان و کمانش زمانه بود
بس کن دلا صبور باش نه اینگونه بگذرد
آوای عشق و نصرت یاران ترانه بود
توفیق ره به اذن ملک بود و بازازاوست
ازاو طلب که موهب رحمش سرانه بود
ساز رضا و نغمه امید نصرت است
آوای چنگ عُروَة وُ ثقی کرانه بود
آهو از کجا فهمید باید از تو یارى خواست؟
از پناه تو باید سایهاى بهارى خواست؟
آهو از کجا فهمید با تو مىشود آرام؟
با نگاه تو آهو پیش پاى تو شد رام
تو به مهربان بودن شهره در زمین بودى
مهربان فراوان بود مهربانترین بودى
مىدهى نجات از مرگ آهوى فرارى را
مىکنى جدا از او ترس و بیقرارى را
0
کشیک نفس
آن کسى که کشیک نفس خویش مى کشد، در مقام تجلیه است مى بایستى ظاهرش و آداب و معاشرت دنیایى او مطابق دستورات الهى باشد. و اما آرایش روح و جان را تحلیه مى نامند. تحلیه زینت است ، آراستن جان است ، باید به فکر آراستن خود باشد، هر چند که در حقیقت خداوند سبحان برون آرا و درون پرور است . به تعبیر شریف سنایى غزنوى : اى دورن پرور برون آرا و اى خرد بخش بى خرد بخشا
هر چند که صورتگر عالم ملک و ملکوت اوست ، اما معدات را نمى شود نادیده انگاشت ، انسان باید مراقب خود باشد، باید بفهمند و بداند تا راه رشد و صلاح را بپیماید